اي مرد علم بدوش من يا مولا

اي سيد سبـزپوش من يا مولا

برگرد هنوز بي قرارت هستند

يك عده عجيب انتظارت هستند

آن مرد كه بوي سبز باران مي داد

آن پير كه روح بر جماران مي داد

مي گفت كه عاقبت كسي مي آيد

از نسـل علـــي دادرسي مي آيد

مي گفت كه يك روز تو بر ميگردي

بر شام سياهمان سحر مي گردي

مي گفت تو سبزي به بلنداي دعا

لبريز محبتي و سرشار خدا

اما تو نيامدي بهارانم رفت

افسوس دگر پير جمارانم رفت

اي مرد علم بدوش من يا مولا

اي سيد سبـزپوش من يا مولا

برگرد كه بر بهارمان مي خندند

يك عده به انتظـارمان مي خندند

دستان سياهي كه به خون آلوده ست

گويند كه انتظـارتان بيهوده ست

افسوس كسي نيست كه فرياد زند

از پشت حصـار غربتت داد زند

افسوس كسي نيست بيا داد برس

يا صاحب ذوالفقــــار فرياد برس

                       

                                     "  ناشناس  "

ترسم که ز خیل حق کنارش بزنند
صد زخم به یازده تبارش بزنند
آن معجزه ای که انتظارش جاریست
ترسم که بیاید و به دارش بزنند

 

   ايرج  زبردست